عکاس خانومِ نویسنده



این ترم امروز به پایان میرسه ( البته از نظر تحویل ژوژمان ها وگرنه که هنوز نمرات کاملا وارد نشدن و منم یک ژوژمان تحویل نداده دارم )

از همون ترم قبل میدونستم که این ترم سخت تر خواهد بود و با وجود 3 تا درس طراحی روزهای خوشی نخواهم داشت ولی حقیقتا فکرش رو هم نمی کردم که به این شکل سخت باشه که حتی با اینکه تو خونه بودم 3 کیلو از وزنم هم کم شده باشه " بین خودمون باشه چون همه فقط میگن لاغر شدی و کسی از میزانش خبر نداره ! " و حالا حتی لاغرتر از قبل به نظر میام

تو این ترم حرص خوردن و اعصاب خوردی خیلییی زیاد داشتم و واقعا خودم متوجه بودم تحمل من گاهی چقدر سخته چه برای اهل خونه و چه برای دوستانم که فقط از طریق موبایل در ارتباط بودیم.

نمیدونم اگه از اینجا بگم  : من رو ببخشین که اگه ناراحت بودم و ناخواسته با شماها بد حرف زدم . کافیه یا نه ولی میخوام بگم مامان و بابا و خواهرجانم انقدر هوام رو داشتن که هیچ جوره نمیشه جبران کرد.پا به پای من این اواخر برای یکی از پروژه ها جلو اومدن و کمکم کردن و انقدر درس سختی بود که برای نمره خوب گرفتن قول شام بهشون دادم! الان اگه خونه رو ببینین هر قسمتش یسری از وسایل منه چون واقعا فضای زیادی میخواستم که بتونم کارامو پیش ببرم و تا الان درسته یکم غر زدن ولی واقعا همراهی کردن! اما فقط  کمک اینجوری نداشتم من آدمی ام که اگه روحم حالش خوب نباشه نمیتونم کاری بکنم و تو این ترم یکی نگار بود که همیشه بود و تو ایده ها و کمک کردن بهم سنگ تموم گذاشت و واقعا منو حمایت کرد و هربار یکی از کارام رو براش فرستادم با کلی انگیزه منو میفرستاد به سمت روزهایی که بیشتر پیشرفت کنم . یکی هم اسم نمیبرم دیگه ولی خودت داری میخونی اینجا رو و میدونی که با خودتم! تو که همش از دست من حرص میخوری! میدونم خیلی اذیتت کردم تو این مدت ولی ممنونم که هر روز بودی و اگه واقعا تو نبودی که باهم حرف بزنیم و بگیم بخندیم ، من این ترم رو چجوری میگذروندم؟ دیگه بعد خانواده از شما دو نفر نزدیک تر به من نیست که هر روز ازم خبر دارین و حتی از مدل چت کردنم هم متوجه میشین حالم خوبه یا نه. ( این اواخر سعی کردم زیاد مشخص نباشه ولی قطعا متوجه حالم شدین چون نمیشه ازتون مخفی کرد چیزی رو :دی)

من همیشه سعی کردم قدردان آدم ها و زحمت هایی که برام میکشن باشم نمیدونم چقدر موفقم ولی سعی ام رو میکنم واقعا یا با نوشتن پیامی یا با هدیه گرفتن و خلاصه با هرچیزی که متوجه بشن من حواسم هست و میفهمم لطفی که بهم کردن رو!

اون روز که با بابا صحبت می کردیم ، حرف قشنگی زد . گفت تو لحظه های خوشی و قشنگ که همه باهم خوبیم!! مهم اینه زمانی که حالت خوب نیست ، از استادت حرص میخوری ، ناراحت نمره ات هستی یا هرچی ، روی بقیه خالی نکنی چون اونا تقصیری نداشتن! این موقع هست که باید خودت رو کنترل کنی.

الان آرومم ولی همین دیشب که یک ساعت مونده بود به اینکه عکس و فیلم کارم رو بفرستم ، انقدر استرسی که تجربه کردم بد بود که تازه یکساعت بعدش دیدم چقدر حالم بده . حالا به روی خودم که نیاوردم ولی به هر حال حالم بد بود واقعا و خدا رو شکر که کسی متوجه نشد!! از کمر درد و سر درد رد شدیم حالا ببینیم بعدا چی میشه!

حالا که ترم تموم شده ، 3 یا 4 تا پادکست گوش نکرده دارم ، دوتا کتاب نخونده که فردا اولی رو شروع میکنم ، کلی فیلم و انیمیشن ندیده که همه رو تو این فاصله تا ترم بعدی جبران میکنم و لااقل یکم استراحت داریم تا شروع ترم بعد که حتی از این ترم هم سخت تره!

 

 

اینم حسن ختام این پست :

من از آنهایم ،

آنهایی که حین دوست داشتن می میرند     #محمود_درویش


اگه ازم بپرسن تو کل عمرت تلخ ترین اتفاقی که تجربه کردی چی بوده؟

بدون لحظه ای فکر کردن میگم ۱۸ دی ماه ۹۸.لحظه ای که تازه عروس دامادی ، بچه ای ، پیرمردی و پیرزنی ، خدمه ای و ن و مردانی ، بی گناه پرپر شدن

علت مشخص نشد.داغی که تا عمر داریم تو قلب ما میمونه.

دارم فکر میکنم اون عروس و داماد که قطعا برنامه ریزی جذابی کرده بودن برای زندگی آینده شون ، در اون چند ثانیه چی گفتن به هم؟! دست هم رو محکم تر گرفتن و ناامید از این زندگی و دنیای بی رحم ، رفتن.

هرچیزی بیشتر بگم هممون غصه‌دار تر میشیم.آخ از این غصه و داغ بر دل نشسته

خدا فقط صبر بده به خانواده هاشون که مطمئنم هیچوقت نه میتونن فراموش کنن نه چیزی جای اونها رو براشون پر میکنه

خدا به هممون آرامش بده و یجوری خلاص بشیم از .هیچی بگذریم


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود کتاب فروشگاه اینترنتی مانتو بازار نرده استیل در اصفهان آموزش کاربردی سئو کاشت مو | هزینه کاشت مو دانلود بازی قدیمی علی رحمانی پور یوسف فاطمه دانلود کتاب های دانشگاهی pdf خرید ویلا در شمال